در مطلب گذشته با هم به این نتیجه رسیدیم که برای رهایی ما ازین زندگی پر از گناهمون یک نجات واقعی لازمه ! یک معجزه که ما رو از بند این زندگی پر از گناهمون نجات بده ... همه ی ما کم و بیش می دونیم که خدا ما رو دوست داره و همیشه بهترین رو برامون می خواد ، البته این فقط یه شعار نیست ما می تونیم این مطلب رو در سراسر کتب آسمانی و حتی زندگی خودمون و اطرافیانمون به وضوح مشاهده کنیم ... بله دوستان من ! خداوند هم دوست داره ما نجات پیدا کنیم . کتاب مقدس می گه : هیچکس نیکوکار نیست ، در تمام عالم یک بی گناه هم یافت نمی شود . هیچکس به راه خدا نرفته ، و کسی واقعا طالب او نبوده است . همه از او روی گردانیده اند ؛ همه به راه خطا رفته اند ...
بله دوستان خوبم ! همه ی ما بر این موضوع واقفیم که در حضور خدا ی خوب همه ی ما گناهکار محسوب می شیم ... اما اینجا یک سوال مطرح می شه و اون هم اینه که خدا اگر محبت و عشقه پس چرا ما رو از ابتدا بدون گناه نیافرید ؟ چرا طبق کتاب مقدس در ذات ما گناه قرار داره ؟ چرا این جمله باید در باره ی ما صادق باشه : انسان جایز الخطاست !
پس بگذارید برگردیم به روز ازل ! اون روزی که خدای بزرگ پدر مارو یعنی آدم رو آفرید .
کلام خدا در پیدایش / 27:1 می فرماید : « پس خدا آدم را بصورت خود آفرید . او را بصورت خدا آفرید . ایشان را نر و ماده آفرید . » در کلام خدا می خوانیم که خدا آدم رو بصورت خودش خلق می کنه ! پس می بینیم که ذات انسان نمی تونه گناهکار باشه و اصلا گناه در درون بشر نمی تونه باشه چون خداوند منزه از هر بدی و ناپاکیه و ما هم که بصورت او آفریده شدیم موافق با ذات او آفریده شدیم . در آن زمان آدم و حوا در حضور خدا زندگی می کردند . در اون زمان اونها فرق بدی و خوبی رو نمی دونستن چون اصولا بدی وجود نداشت ، یا حد اقل اونها تا اون لحضه با هیچ بدی مواجه نشده بودن ... فقط خوبی بود و برکت و تقدس ... اونها در خدا زندگی می کردند و خدای خوب هم با اونها و در درون اونها بود ... هیچ وقت آدم خودش رو یک وجود مستقل احساس نمی کرد و بین خود و خدای خود فاصله و تضادی قائل نمی شد . چون در وحدت تضادی وجود نداره و ازین جهت اونها که در وحدت با خدا بودند تضاد و چندگانگی رو هم احساس نمی کردند ... اما می رسیم به زمانی که شیطان حوا رو اغوا کرد .
شیطان برنگشت حوا رو ملزم به انجام اشتباه کنه بلکه از راه ذهن یعنی جهان اضداد وارد شد و به حوا گفت : آیا خدا حقیقتا گفته است که از همه ی درختان باغ نخورید ؟ و درست با همین سوال یک دغدغه ی ذهنی برای حوا ایجاد کرد . اما جوابی رو که حوا به مار ( شیطان ) میده خیلی مهمه ، اون می گه : از میوه ی درختان باغ می خوریم لکن از میوه ی درختی که در وسط باغ است ، خدا گفت از آن مخورید و آن را لمس مکنید ، مبادا بمیرید .
بیایید باهم به این قسمت خوب دقت کنیم ! می بینیم که خدا به آدم و زنش هشدار می ده که با خوردن میوه ی اون درخت می میرید ! و بعد جوابی که شیطان به اون می ده باز هم جالب تره ؛ شیطان می گه : هر آینه نخواهید مرد ، بلکه خدا می داند در روزی که از آن بخورید ، چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود . بله دوستان شیطان درست به هدف زده بود چون برای حوا دغدغه ی ذهنی بزرگی رو ایجاد کرده بود و از چیزی براش صحبت کرده بود که به نظر حوا وسوسه انگیز می نمود . اما ما می بینیم که حوا از اون میوه می خوره و حتی آدم رو هم تشویق می کنه که از اون میوه بخوره ! اما ... اما شاید بپرسید چرا آدم و حوا بعد از اینکه از اون میوه خوردن نمردن ؟!! آیا خدا دروغ گفته بود ؟ حقیقتا نه ! و همه ی ما این رو می دونیم که اصلا دروغ با ذات اقدسش موافق نیست و ازین گذشته برای خدا چه دلیلی می تونه وجود داشته باشه که بخاطرش دروغ بگه ! آیا اون درخت اینقدر مهم بود که خدا می ترسید و نمی خواست آدم ازون بخوره ؟ جواب مطمئنا منفیه چون خدا خیلی راحت می تونست اون درخت رو هیچ وقت بوجود نیاره یا هرکار دیگه ای بعدش انجام بده ! اما خدا اون درخت رو آفرید تا عدالت خودش رو به ما نشون بده ، تا بگه ای انسان من تو رو بصورت خودم آفریدم ، دوستت دارم ، اگر من رو بی اراده و اتوماتیک عبادت کنی برام چیز تازه ای نداری و چه قدر بهتر فرشته ها این کار رو می کنن ! اما اگه تو اختیار داشته باشی و البته حق انتخاب ، اینجاست که اگه من رو انتخاب کنی و به سمت من بیا ی ارزش زیادی برای من خواهی داشت و این گونه عبادت از عبادت صدها و حتی هزاران فرشته هم برای من زیباتره !!! ... بله خدا با این کار در اصل به آدم اختیار و حق انتخاب رو عطا کرد !
بیایید ماجرا رو ادامه بدیم تا ببینیم بعدش چی شد !
بعد از خوردن اون میوه اولین اتفاقی که برای اونها افتاد این بود که به گفته ی شیطان عارف بر نیک و بد شدند ! بله ! بدی کردند و حالا بین نیکی خداوند و اون سرپیچی تفاوت و دوگانگی قائل شدند ، بله دوستان من ! می بینید شیطان چطور به هدف خودش رسید ؟ اون موفق شد آدم و حوا رو از مرتبه ی زندگی در روح به مرتبه ی زندگی در ذهن پایین بیاره ! اگر تا قبل از سرپیچی این روح الوهیت آنها بود که بر وجودشان حکمرانی می کرد و مالک ذهن و جسمشان بود بعد از سرپیچی روحشان در زیر سلطه ی ذهن کشیده شد و ذهن بر آنها حکمرانی کرد ! جهان اضداد ! جهان دوییت ها ! در اصل اونها با ارتکاب اون اشتباه احساس گناه کردند ؛ و همین احساس گناه بین اونها و خدای مقتدر و مهربان فاصله ایجاد کرد ، چرا که خداوند را قدوس می دیدند و خود را گناهکار ! پس احساس گناه باعث شد که برای خود وجودی مستقل از ذات پاک او قایل شوند و خود را در فاصله ای دور از خدا احساس کنند ! بله اونها در جایی بودند که بین اونها و خداوند مغاک بزرگی به نام گناه قرار گرفته بود ! درنتیجه به جای لمس روح خدا در درون خود روح گناه رو احساس کردند و در اصل از همون زمان این روح گناه بود که به جای روح قدوس خداوند در انسان ها رخنه کرده بود . . . ما می بینیم که خداوند به آدم می فرماید : « ... پس به سبب تو زمین ملعون شد ، و تمام ایام عمرت از آن با رنج خواهی خورد . . . » ما در سراسر کتاب مقدس می تونیم ثمرات زندگی در گناه رو ببینیم ؛ یعنی زندگی کنونی انسانها ! طبق کتاب مقدس ثمرات زندگی در گناه رنج و بیماری و مرگه ! بله مرگ ! پس می بینیم که خداوند خوبی آدم رو می خواست و به اون حقیقت رو گفته بود و خداوند از روز اول به آدم و زنش هشدار داده بود و مهمترین نتیجه ی زندگی گناه آلود رو به اونها گوشزد کرده بود : مرگ ! نابودی ! ... بله ! اما این مرگ ، در حقیقت مرگ روحانیه ! چون کتاب مقدس می گه روح خداوند روح حیاته ! پس هرجا که روح خدا نباشه اونجا مرگ و نابودی و بیماری و رنجه !!!!! ......... پس میبینیم که همه ی ما به خاطر این زندگی گناه آلودمون محکوم به مرگ و نابودی و رنج هستیم !
اما خداوند مهربان انسان رو دوست داره ! پس نقشه ای رو ترتیب می ده تا ما انسان ها رو از چنگال گناه رهایی بده و بعد از اون روح قدوس خودش رو دوباره بر ما قرار بده !!! ... بله نقشه ی نجات ! یک نجات راستین ! ..........
بله دوستان خوبم ! همه ی ما بر این موضوع واقفیم که در حضور خدا ی خوب همه ی ما گناهکار محسوب می شیم ... اما اینجا یک سوال مطرح می شه و اون هم اینه که خدا اگر محبت و عشقه پس چرا ما رو از ابتدا بدون گناه نیافرید ؟ چرا طبق کتاب مقدس در ذات ما گناه قرار داره ؟ چرا این جمله باید در باره ی ما صادق باشه : انسان جایز الخطاست !
پس بگذارید برگردیم به روز ازل ! اون روزی که خدای بزرگ پدر مارو یعنی آدم رو آفرید .
کلام خدا در پیدایش / 27:1 می فرماید : « پس خدا آدم را بصورت خود آفرید . او را بصورت خدا آفرید . ایشان را نر و ماده آفرید . » در کلام خدا می خوانیم که خدا آدم رو بصورت خودش خلق می کنه ! پس می بینیم که ذات انسان نمی تونه گناهکار باشه و اصلا گناه در درون بشر نمی تونه باشه چون خداوند منزه از هر بدی و ناپاکیه و ما هم که بصورت او آفریده شدیم موافق با ذات او آفریده شدیم . در آن زمان آدم و حوا در حضور خدا زندگی می کردند . در اون زمان اونها فرق بدی و خوبی رو نمی دونستن چون اصولا بدی وجود نداشت ، یا حد اقل اونها تا اون لحضه با هیچ بدی مواجه نشده بودن ... فقط خوبی بود و برکت و تقدس ... اونها در خدا زندگی می کردند و خدای خوب هم با اونها و در درون اونها بود ... هیچ وقت آدم خودش رو یک وجود مستقل احساس نمی کرد و بین خود و خدای خود فاصله و تضادی قائل نمی شد . چون در وحدت تضادی وجود نداره و ازین جهت اونها که در وحدت با خدا بودند تضاد و چندگانگی رو هم احساس نمی کردند ... اما می رسیم به زمانی که شیطان حوا رو اغوا کرد .
شیطان برنگشت حوا رو ملزم به انجام اشتباه کنه بلکه از راه ذهن یعنی جهان اضداد وارد شد و به حوا گفت : آیا خدا حقیقتا گفته است که از همه ی درختان باغ نخورید ؟ و درست با همین سوال یک دغدغه ی ذهنی برای حوا ایجاد کرد . اما جوابی رو که حوا به مار ( شیطان ) میده خیلی مهمه ، اون می گه : از میوه ی درختان باغ می خوریم لکن از میوه ی درختی که در وسط باغ است ، خدا گفت از آن مخورید و آن را لمس مکنید ، مبادا بمیرید .
بیایید باهم به این قسمت خوب دقت کنیم ! می بینیم که خدا به آدم و زنش هشدار می ده که با خوردن میوه ی اون درخت می میرید ! و بعد جوابی که شیطان به اون می ده باز هم جالب تره ؛ شیطان می گه : هر آینه نخواهید مرد ، بلکه خدا می داند در روزی که از آن بخورید ، چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود . بله دوستان شیطان درست به هدف زده بود چون برای حوا دغدغه ی ذهنی بزرگی رو ایجاد کرده بود و از چیزی براش صحبت کرده بود که به نظر حوا وسوسه انگیز می نمود . اما ما می بینیم که حوا از اون میوه می خوره و حتی آدم رو هم تشویق می کنه که از اون میوه بخوره ! اما ... اما شاید بپرسید چرا آدم و حوا بعد از اینکه از اون میوه خوردن نمردن ؟!! آیا خدا دروغ گفته بود ؟ حقیقتا نه ! و همه ی ما این رو می دونیم که اصلا دروغ با ذات اقدسش موافق نیست و ازین گذشته برای خدا چه دلیلی می تونه وجود داشته باشه که بخاطرش دروغ بگه ! آیا اون درخت اینقدر مهم بود که خدا می ترسید و نمی خواست آدم ازون بخوره ؟ جواب مطمئنا منفیه چون خدا خیلی راحت می تونست اون درخت رو هیچ وقت بوجود نیاره یا هرکار دیگه ای بعدش انجام بده ! اما خدا اون درخت رو آفرید تا عدالت خودش رو به ما نشون بده ، تا بگه ای انسان من تو رو بصورت خودم آفریدم ، دوستت دارم ، اگر من رو بی اراده و اتوماتیک عبادت کنی برام چیز تازه ای نداری و چه قدر بهتر فرشته ها این کار رو می کنن ! اما اگه تو اختیار داشته باشی و البته حق انتخاب ، اینجاست که اگه من رو انتخاب کنی و به سمت من بیا ی ارزش زیادی برای من خواهی داشت و این گونه عبادت از عبادت صدها و حتی هزاران فرشته هم برای من زیباتره !!! ... بله خدا با این کار در اصل به آدم اختیار و حق انتخاب رو عطا کرد !
بیایید ماجرا رو ادامه بدیم تا ببینیم بعدش چی شد !
بعد از خوردن اون میوه اولین اتفاقی که برای اونها افتاد این بود که به گفته ی شیطان عارف بر نیک و بد شدند ! بله ! بدی کردند و حالا بین نیکی خداوند و اون سرپیچی تفاوت و دوگانگی قائل شدند ، بله دوستان من ! می بینید شیطان چطور به هدف خودش رسید ؟ اون موفق شد آدم و حوا رو از مرتبه ی زندگی در روح به مرتبه ی زندگی در ذهن پایین بیاره ! اگر تا قبل از سرپیچی این روح الوهیت آنها بود که بر وجودشان حکمرانی می کرد و مالک ذهن و جسمشان بود بعد از سرپیچی روحشان در زیر سلطه ی ذهن کشیده شد و ذهن بر آنها حکمرانی کرد ! جهان اضداد ! جهان دوییت ها ! در اصل اونها با ارتکاب اون اشتباه احساس گناه کردند ؛ و همین احساس گناه بین اونها و خدای مقتدر و مهربان فاصله ایجاد کرد ، چرا که خداوند را قدوس می دیدند و خود را گناهکار ! پس احساس گناه باعث شد که برای خود وجودی مستقل از ذات پاک او قایل شوند و خود را در فاصله ای دور از خدا احساس کنند ! بله اونها در جایی بودند که بین اونها و خداوند مغاک بزرگی به نام گناه قرار گرفته بود ! درنتیجه به جای لمس روح خدا در درون خود روح گناه رو احساس کردند و در اصل از همون زمان این روح گناه بود که به جای روح قدوس خداوند در انسان ها رخنه کرده بود . . . ما می بینیم که خداوند به آدم می فرماید : « ... پس به سبب تو زمین ملعون شد ، و تمام ایام عمرت از آن با رنج خواهی خورد . . . » ما در سراسر کتاب مقدس می تونیم ثمرات زندگی در گناه رو ببینیم ؛ یعنی زندگی کنونی انسانها ! طبق کتاب مقدس ثمرات زندگی در گناه رنج و بیماری و مرگه ! بله مرگ ! پس می بینیم که خداوند خوبی آدم رو می خواست و به اون حقیقت رو گفته بود و خداوند از روز اول به آدم و زنش هشدار داده بود و مهمترین نتیجه ی زندگی گناه آلود رو به اونها گوشزد کرده بود : مرگ ! نابودی ! ... بله ! اما این مرگ ، در حقیقت مرگ روحانیه ! چون کتاب مقدس می گه روح خداوند روح حیاته ! پس هرجا که روح خدا نباشه اونجا مرگ و نابودی و بیماری و رنجه !!!!! ......... پس میبینیم که همه ی ما به خاطر این زندگی گناه آلودمون محکوم به مرگ و نابودی و رنج هستیم !
اما خداوند مهربان انسان رو دوست داره ! پس نقشه ای رو ترتیب می ده تا ما انسان ها رو از چنگال گناه رهایی بده و بعد از اون روح قدوس خودش رو دوباره بر ما قرار بده !!! ... بله نقشه ی نجات ! یک نجات راستین ! ..........